وقتی باران بارید
دوشنبه, ۱۶ اسفند ۱۴۰۰، ۰۵:۲۸ ب.ظ
سلام
آرسامم
چند روز هست که به شما سر نزدم، یه کمی مشغول تعمیر خونمون بودیم اما الان اومدم که براتون از بارون بگم.
دیشب بارون اومد و من زیر پتو خونه مامان جون خواب بودم چون هنوز بعد تعمیر خونه تمیزش نکردیم. بگذریم بریم زیر پتو خونه مامان جون یکدفعه رعد و برق زد و از خواب بیدار شدم یادم افتاد وقتی بچهتر بودم و مامان جون زنده بود صدای رعد و برق که می اومد می پریدم بغلش و می گفت نترس کاری به بچه های مودب نداره.
وقتی از خواب بیدار شدم بابام برام یک شعر فرستاده بود که خوندش خونده بود. میذارمش این زیر نگاهش کنید قشنگ بود. ولی من اهنگ غمگین دوست ندارم.
-آرسسسسسسسسسسسسسسسسام
-چیه امیر عببببببببببببباس
-از مدرسه زنگ زدن بیایید لوح تقدیرتون رو بگیرید.
-اومممممدم.
مدت زمان: 1 دقیقه 17 ثانیه
- ۰۰/۱۲/۱۶